نوشه های زهرا خانـــــــــوم!

مرگ...

شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۳۹ ق.ظ

سلام

دهه ی اول محرم هم گذشت...مثه برق و باد...مامان میگه اینا عمر ماست که داره میگذره!

نمیدونم سال بعد باشم یا نه...اصلا نمیدونم یه دقیقه ی دیگه زنده ام یا نه؟؟؟...چه برسه به یک سال...

این چندشبی که اومدم مراسم عزاتون آقاجون !

حال و هوای عجیبی داشتم ...همه اش از خودم می پرسیدم یعنی زنده می مونم؟؟؟...یعنی بازم میتونم بیام سال بعد.؟؟؟...

هرشب قبل ازخواب هم همین فکرها رو داشتم...نمیدونم چرا اینقدر جدیدا یاد مرگ می افتم...

شاید به خاطر دیدن همون سخنرانی 'آقای رائف پور'باشه...شایدم نه...اصلا شایدم مرگم نزدیک باشه...

کسی چه میدونه شاید نفر بعدی من باشم....

دیگه اونقدرها هم از مرگ نمیترسم مثه قبل...

از این بابت خوشحالم...

خیلی دوس دارم به یه حال خوب و تو یه حال خوب بمیرم...مثه بعصی از آدما..

:)


  • زهرا خانـــــــــــوم

نظرات  (۳)

یا حسین از با حسین یک نقطه کم دارد ولی با حسین بودن کجا و یا حسین گفتن کجا؟
خواهرای گلم با حجاب نامناسب لطفا دل امام زمان رو نلرزونید
سلام خوبی درسته که مرگ حقه ولی دست ما که نیست دست خداست مثل همون آقای فتحی پور مجری برنامه ی اردیبهشت شبکه ی 4 که طعم زندگی پس از مرگ رو چشیده اگه خدا بخواد ان شاالله سال دیگه هم توی عزای آقامون شرکت میکنیم .یاحسین
سلاممم ابجی خدانکنه این حرفاچیههه ایشالله صدسال زنده باشی منم تازگیازیادبه مرگ فکرمیکنم این همه نقشه کشیدیم واسه اینده معلوم نیست قراره زنده باشیم یانه وااای مردن خیلی سخته هرکی میمونه تک وتنهابااعمالش

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی